به گزارش «راهبرد معاصر»؛ باید اعتراف کرد بیانیه پایانی اجلاس سران کشورهای عربی-اسلامی در همبستگی با قطر پس از تجاوز رژیم صهیونیستی به محل برگزاری نشست رهبران حماس طولانی و مفصل بود و تلاش داشت بیشتر ابعاد تجاوز این رژیم را از جنبههای حقوقی و سیاسی گرفته تا ابعاد بشردوستانه و دیپلماتیک پوشش دهد. با وجود شدت لحن مورد استفاده و تنوع تصمیمات اتخاذ شده، مطالعه دقیق آن نشان دهنده تعادل دقیقی میان اقدامات نمادین و عملی، قدرت بلاغت و ضعف سازوکارهاست.
این بیانیه بدون شک نمادین و برجسته کننده مواضع وحدت جویانه عربی-اسلامی، به ویژه با تأیید 57 کشور است
این بیانیه با لحنی به شدت محکومکننده، حمله را تجاوز وحشیانه و حمله بزدلانه توصیف کرد و آن را به سابقه جنایتکارانه رژیم صهیونیستی و جنایت های نسلکشی و پاکسازی قومی آن مرتبط دانست. این لحن نشاندهنده تغییر رویکرد و گفتمان رسمی عربی-اسلامی است که مدتها با احتیاط همراه بود. با وجود این، همچنان اثربخشی لازم ندارد، زیرا با سازوکارهایی برای تبدیل شدن به گامهای عملی همراه نیست. درخواست تجدیدنظر در عادی سازی روابط یا اعمال تحریمها بیشتر شبیه شعار است تا تصمیم اجرایی، زیرا اجرای آنها همچنان منوط به اراده تک تک کشورهاست.
اعلامیههای مشابهی نیز در اجلاسهای قبلی صادر شده بود، بدون اینکه تا به امروز تأثیر ملموسی داشته باشد. علاوه بر این، کل منشور اتحادیه عرب بر مبنای این رویکرد اسفناک است و برای شهروندان عرب جز سرخوردگی پس از سرخوردگی دستاوردی نداشته است.
این بیانیه بدون شک نمادین و برجسته کننده مواضع وحدت جویانه عربی-اسلامی، به ویژه با تأیید 57 کشور است. با وجود این، لزوماً منعکس کننده وحدت سیاسی واقعی نیست. تجربه تاریخی نشان داده است بیانیههای جمعی اغلب به دلیل تضاد منافع میان کشورهای عضو و اختلافاتشان بر سر موضوعات مهم منطقهای، مانند نوع روابط با ایران یا روند عادیسازی روابط، در حد جوهر روی کاغذ باقی میمانند.
این بیانیه تجاوز علیه قطر را به طور قابل تأمل به آرمان فلسطین مرتبط کرده است، زیرا هدف قرار دادن کشور میانجی در تلاشهای دیپلماتیک برای توقف جنگ، همزمان چشمانداز صلح منطقهای را خراب میکند. این ارتباط، با قرار دادن آرمان فلسطین در قلب امنیت منطقهای، نه تنها عربی بلکه اسلامی، به آن بُعد دیگری میبخشد. با وجود این، میتوان آن را تلاشی برای برجسته کردن نقش قطر بیش از پرداختن به اصل آرمان فلسطین نیز دانست. بنابراین، مطرح کردن فلسطین به ابزاری برای تثبیت جایگاه سیاسی دوحه تبدیل میشود که خالی از بهرهبرداری سیاسی از موضوع فلسطین در بازی موازنههای منطقهای نیست.
این بیانیه همچنین شامل ارجاعات پیشرفته به حقوق بینالملل، مانند فراخوان برای پاسخگو کردن رژیم صهیونیستی در دادگاه کیفری بینالمللی و تکرار تصمیمات دیوان بینالمللی دادگستری بود. گرچه در اصل یادآوری این نگاه حقوقی بسیار مهم، اما شکاف میان جاهطلبی و واقعیت همچنان پابرجاست. این اجلاس سازوکارهای روشنی برای طرح دعاوی حقوقی یا اینکه آیا کشورهای عربی و اسلامی آماده تحمل پیامدهای رویارویی واقعی، مانند تعلیق روابط نظامی یا اقتصادی با نیروهای حامی رژیم صهیونیستی هستند یا خیر مشخص نکرد. این موضوع ناتوانی ساختاری نظم عربی-اسلامی را در گذار از حرف به عمل آشکار میکند.
رژیم صهیونیستی همچنان قادر خواهد بود از ناتوانی دولتهای عربی و اسلامی در فراتر رفتن از بیانیههای نهایی به اقدام سیاسی ملموس سوءاستفاده کند
علاوه بر این، بیانیه به ارجاعات آشنایی مانند ابتکار صلح عربی و اعلامیه نیویورک در زمینه راه حل دو دولتی متکی بود. این تکرار، نبود نوآوری واقعی در رویکردها را نشان میدهد، در حالی که موازنه قدرت منطقهای و بینالمللی تغییر کرده است و رژیم صهیونیستی و متحدانش این ارجاعات را جدی نمیگیرند. بازنشر همان قطعنامهها بدون ارائه جایگزینهای عملی، متن را بیشتر شبیه گفتمان سنتی و تکراری میکند که فاقد شجاعت برای تصور گزینههای جایگزین است.
از نظر پیامها، این بیانیه بیش از یک پیام داشت؛ پیامی داخلی برای تقویت همبستگی با قطر و تأکید بر اینکه آسیب رساندن به یک کشور، آسیب رساندن به همه است؛ پیامی خطاب به رژیم صهیونیستی شامل محکومیت صریح جمعی و مسئول دانستن آن در قبال افزایش تنش و پیام سوم، خطاب به جامعه بینالمللی که از آن میخواهد قطعنامههای سازمان ملل متحد را اجرا کند و به سیاست مصونیت از مجازات پایان دهد. با وجود این، پیامها صرف نظر از اینکه چقدر لفاظیهایشان قوی باشد، عمدتاً دفاعی هستند تا تهاجمی؛ یعنی، آنها به عنوان واکنشی به تجاوز مطرح شدند تا اینکه راهبردی پیشگیرانه برای مقابله با رژیم صهیونیستی ترسیم کنند.
بیانیه دوحه نشاندهنده لحظهای نادر از اجماع نمادین است که نگرانی اعراب و مسلمانان را در زمینه گسترش تجاوز رژیم صهیونیستی به فراتر از سرزمینهای اشغالی آشکار میکند. با وجود این، اعلامیه همچنان متنی است که از نظر ساختار آشنا، از نظر لفاظی خشن و از نظر مکانیسم ضعیف است. چالش واقعی پیش روی کشورهای امضاکننده، ابراز همبستگی یا محکومیت موجود در آن نیست، بلکه توانایی آنها در تبدیل این زبان به سیاستهای عملی است، چه به وسیله اعمال تحریمهای واقعی، فشار جمعی در سازمان ملل متحد یا حتی تغییر روابط با قدرتهای بزرگ حامی رژیم صهیونیستی.
بدون این، رژیم صهیونیستی همچنان قادر خواهد بود از ناتوانی دولتهای عربی و اسلامی در فراتر رفتن از بیانیههای نهایی به اقدام سیاسی ملموس سوءاستفاده کند. شاید مهمتر از آن، این اعلامیه نباید پیامی به بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی میفرستاد که «دولت های عربی و اسلامی با چیزی بیش از دمیدن در جشنهای شادی شما روبرو نخواهد شد».